۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

چندبار بگم من عروسی نمی یام؟ باز می یاد می گه شری پس چرا نشستی؟
با این شیکم که هیچ چی جلودارش نیست بیام؟ از اون جین آبی که خونه مَلی جون تا نشستم شیکمه زد دکمشو پروند به خشتکشم یه حالی داد بگیر تا اون آدیداس سرمه ای که ممد داده بود، گفت خوشگل من اونُ در بیار برات کادو گرفتم. جاکش، شلوار رو گرفتم بعد ریدم بهش. حالا بیا و ببین چی شده.
با این صورت پفی ، شیکم گلی، قَب قَب لُری برم وسظ عروسی اون دختر ایکبیریِ پتیاره قر بدم؟
همه می فهمن.
باز صداش می یاد. چه غلطی بکنم؟
بگم عروسی بابای بچم نمی یام؟ تو چشاش نگا کنم بگم.

۱ نظر:

  1. baba daf jaan chera inghad kam kari mikoneh. yekam matlab benevism hall konim. Ishala hichvaght az derakhsheshet kam nashe

    پاسخحذف